گفته اند:

«العید کل حالّه تعاوِدَ الانسانَ»

عید هر حالتی است که انسان را برگرداند (راغب اصفهانی در مفردات ذیل ماده عود، ص 353)

پس بیایید این روز را عید بگیریم. کاری بکنیم که امروز سبب برگشتمان باشد.

بیاید برگردیم.

برگردیم و نگاه کنیم،

نگاه کنیم به آنچه پشت سر گذاشته ایم:

مدت ها راه آمده ایم و به اینجا رسیده ایم، عمری طی شده و زندگی گذشته. بیایید قبل از هر چیزی به این زندگی نگاه کنیم. آیا تا به حال فکر کرده اید که برای چه به دنیا آمده اید؟ آیا تا به حال فکر کرده اید که زندگی یعنی چه؟ وای اگر این سوال ها برایتان مطرح نشده باشد و یا جوابش را نیافته باشیم. چرا که در این صورت نتوانسته ایم، چون نمیدانسته ایم، در جهت حقیقت بندگی و زندگی حقیقی قدمی برداریم بلکه دورتر هم شده ایم:

از طلحه بن زید نقل شده که گفت: شنیدم از امام صادق علیه السلام که می فرمود:

«الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْدا» (الکافی 1/ 43 باب عمل بغیر علم)

عمل کننده ای که بر بینش عمل نکند مانند کسی است که در غیر مسیر درست حرکت کند؛ لذا نتیجه سرعت حرکت او دور شدن از مقصد است.

 

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:

«مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِح‏» (همان 1/ 44، در همان باب)

آنکه بر اساس علم عمل نکند حاصل عملش بیش از آنکه سامان دهی باشد، تباهی است.

پس بیایید تا کار نگذشته و ناگهان بانگی برنیامده که خواجه مرد برگردیم و قبل از آنکه به حسابمان برسند خود به حسابمان برسیم.بیایید برگردیم و نگاه کنیم به آنچه که گذشته و به آنچه که از دست داده ایم، به عمرمان با همه لحظه هایش، به خودمان با همه استعدادهایمان، امکاناتمان: عقلمان، جسممان، روحمان، قلبمان. بیایید برگردیم و نگاه کنیم به آنچه که تا به حال انجام داده ایم، به اعمالمان، کردارمان. چه کرده ایم؟ بیایید برگردیم و این همه را بسنجیم. بعد این همه چه شده ایم؟ به کجا رسیده ایم؟برای سنجش، میزان لازم است. میزان را خداوند در قرآن نشان داده آنجا که فرمود:

 

يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة (الفجر /27 و 28)

 

کسی که وظیفه اش را درست انجام بدهد و با موفقیت به مقصد برسد هم خود راضی می شود هم آنکه او در مقابل وی مسئول است. آیا این احساس رضایت در شما هست؟ و آیا احساس می کنید که خداوند از شما راضی است؟ ممکن است در سنجش میزان رضایت از خود تکبر و خودپسندی راه بربندد و کار دشوار کند. بیایید سراغ خداوند و رضایت وی برویم:

اگر می خواهی بدانی که در نزد خداوند صاحب چه مقامی هستی و دارای چه منزلتی می باشی ببین که خداوند پیش تو صاحب چه مقام و منزلتی است. و اگر می خواهی بدانی که خداوند پیش تو صاحب چه مقام و منزلتی ببین تو چقدر مقید به اوامر و نواهی او هستی. اگر می خواهی بدانی که خداوند چقدر مشتاق توست ببین تو چقدر مشتاق اویی؟ محبت خداوند را به خودت از محبت خودت به خداوند بسنج و بفهم. کسی که مشتاق و محب کسی باشد برای دیدارش دل داده و قدم پیش می گذارد و به در خانه اش می رود. می دانی در خانه ی خداوند کجاست؟ می دانی چگونه می شود به در خانه وی رفت؟ به نماز ایستادن به در خانه خداوند رفتن است.

 

بگذار از نماز برایت بگویم:

«نماز میزان است.» (حضرت رسول صلی الله علیه و آله، وسائل الشیعه 2/22 رقم 8)
چرا که چند و چون نماز چند و چون اطاعت تو را نمایش می دهد و کم و کیف محبت تو را به خداوند نشان می دهد. نماز در واقع تجسم و تبلور و نتیجه همه اینهاست و شاید به همین علت باشد که حضرت صادق سلام الله علیه فرمودند:


«أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ عَلَى الصَّلَاة فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ مِنْهُ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِه‏» (وسائل الشیعه 22/2 رقم 10)

پس بیا نمازمان را بسنجیم تا به این ترتیب هم خود و هم همه اعمالمان را سنجیده باشیم: گفتم که به نماز ایستادن به در خانه خداوند رفتن است و توجه به سوی او کردن است. مگر جز این است که مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام گفتن بگویی:


وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين‏

و بگویی:

«الهی ضیفک ببابک...»

حال اگر پشت در خانه عظیمی حاضر شوی آیا قبل از در زدن وقتی یاد عظمت صاحبخانه می افتی دلت نمی لرزد؟
و چه بسا آیا خودت نیز بلرزه نمی افتی؟ آنک اگر آن عظیم، عظمتش حتی در لفظ عظیم نیز نگنجد، بنگر که چه حالتی به تو باید دست داده باشد؟


اینک برگرد و بنگر: آیا شده بگویی

وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ...

پس آنک از وجدان این همه عظمت بی اختیار بلرزی و بترسی و خاضع شوی؟ آیا شده بگویی الهی ضیفک ببابک... پس آنک از خجلت سر فرو افکنده و به گریه درآیی و بعد به ناچار در بزنی که مولی فرمود ادب در اطاعت است. تا به حال چند بار در زده ای؟

آیا به این ترتیب هر بار نماز خواندن در خانه خداوند را زدن نیست؟ تا به حال چند بار نماز خوانده ای؟ آیا تا به حال در برویت باز کرده اند؟ نمی گویم که آیا تا به حال صاحبخانه را دیده ای یا نه؟ آیا تا به حال به خانه راهت داده اند؟ گیرم به خانه هم نه؟ ولی وقتی در زده یا سوالی داشتی و نیازی آیا جوابت را داده اند و نیازت را برآورده کرده اند؟ می گویی کدام نیاز و کدام سوال؟ مگر نمی گویی:

 

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ * صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم

 

اینک بیا امروز را عید بگیریم و به ببینیم که تا به کجا این نیاز برآورده شده است.

می دانی خود خداوند متعال
﴿الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم﴾ را چگونه معنی می فرماید؟ و راهروان راهشان را چگونه وصف می کند؟

می فرماید:


وَ مَنْ‏ يُطِعِ‏ اللَّهَ‏ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا (النساء/69)

 

در اینجا سه نکته مطرح است:

اول اینکه می فرماید تو را با اینها همراهت می کند که چه شود؟
اینها کسانیند که راه را می دانند پس اگر تو با اینها باشی راه را گم نمی کنی و از راه نمی مانی. اینها هدف را می دانند و آن را می شناسند. پس به این ترتیب همراهی تو با اینان رسیدن تو را به هدف تضمین می کند. خداوند اینان را دوست تر از همه می دارد چرا که اینان همچنیند. مطیع همیشه محبوب مطاع است. پس به در خانه که رسیدند، در را به روی اینان باز می کنند و به درون راهشان می دهند و تو اگر با اینان باشی تو را هم به تبع و طفیل اینان راه می دهند.


نکته دوم اینکه همراه شدن تو با اینان در گرو اطاعت تست از خداوند و رسول. و اطاعت کردن در درجه اول عصیان نکردن است. پس موفقیت تو یعنی به روز خوشی و سرور و رضایت رسیدنت در درجه اول در گرو همین عصیان نکردن است.
پس اینک بنگر و تعریف عید را از نو نوشته و بیشتر بفهم:


«قیل معناه الیوم الذی تجود فیه الفرح و السرور»(سفینة البحار 2/ 286)
گفته شده است عید روزی است که در آن فرح و سرور تجدید می شود.

و امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند:

«و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد.» (حکمة/ 428، ص 255 نهج عبده)
هر روزی که در آن خدای متعال نافرمانی نشود، روز عید است.

و همه اینها به خاطر روز قبول و قبول روز حساب است و روز سرور آن روز است:
و هم ایشان فرمود:


«إنما هو عيد لمن قبل الله منه صيامه و شكر قيامه‏» (همان مدرک)
این است و جز این نیست (روز عید فطر) عید است برای کسی که خدای متعال روزه و نماز اورا پذیرفته باشد.

نکته سوم: اینها چه کسانیند؟ از ظاهر آیه چنین بر می آید که این عده همه ی انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین نیستند بلکه عده ای نعمت داده شده از آنهایند ﴿مِن النبین و... ﴾ و شما می دانید که افضل انبیاء حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است و افضل دیگران بعد از ایشان اوصیاء ایشان. برای مثال شهیدشان حضرت سید الشهداء سلام الله علیه است.

اینک بیا برگردیم و بنگریم و بسنجیم! تو چقدر با اینان همراهی. آیا میدانی شرط همراهی با کسی و چیزی و میزان همراهی با آن محبت است و شدت محبت؟ و البته دوست داشتن، دوستی کردن را موجب می شود یعنی مودّت و لذا امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرمودند:


 «المودة اقرب رحم» (شرح فارسی غرر آمدی 1/103)
مودت نزدیکترین وابستگی است.

و «الموة اقرب نسب» (همان مدرک 1/ 76)
مودت نزدیکترین خویشاوندی است.

و «المودة تعاطف القلوب فی ایتلاف الارواح» (همان مدرک 2/122)
مودت پیوند قلب به خاطر الفت روح هاست.
 

اینک بیا برگرد و بنگر: تو اینان را چقدر دوست داری؟ دلت چقدر برای حضرت رسول اکرم تپیده؟ و برای زهرای مرضیه اش علیها السلام، برای برادرش، فرزندانش، برای حسینش با کربلایش، چشمت چقدر اشک ریخته برای گودی قتلگاهش. و همین طور بیا... دلت چقدر گرفته برای عزیز در غربت به غیبت شده نور چشم زهرایش؟ و چشمت چقدر به دنبال او گشته و در انتظارش نشسته؟


برگرد و بنگر و بشنو.

حضرت صادق سلام الله علیه می فرماید که
محب همیشه مطیع محبوب است. تو چقدر مطیع اینان بوده ای؟ تا چه حد جا برای اینان خواسته ای بگذاری؟ چقدر دلت خواسته چون اینان شوی؟ و شبیه شان گردی؟

برگرد و بنگر و بشنو!

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند محبوب المحبوب محبوب. تو چقدر دوست ها و دوست داشتنی های اینان را دوست داشته ای؟ چقدر در سرورشان مسرور و در حزنشان محزون بوده ای؟

برگرد و بنگر! زندگی اینان را بنگر!

 زندگی چونان بر اینان گذشته که خود فرمودند:


«و منّا الّا مقتول» (فرمایش امام باقر علیه السلام علل 389 و خوانده شدن دعای ندبه در هر عید)
از ما کسی نیست مگر اینکه کشته میشود.

عرصه زندگی چونان برایشان تنگ و بی عرضگی یاران چونان فراخ شد که ناچاراً باقیمانده رحمت الهی از آنان، به دستور خداوند غیبت اختیار کرد. با دلی پر خون و چشمی منتظر، انتظار آن روز که اذن خداوند آید و او اجازه ظهور یابد عقده دل ها بگشاید و غیظ قلب ها زداید، روز عزت اسلام و اهل اسلام، روز عزت مومنین و رهایی مظلومین، روز احقاق حق و ابطال باطل، روز تحقق وعده الهی و حکومت صاحبان ولایت الهی؛ آن روز است.

روز اتمام غربت آنان که غریب الغربا هستند. روز خوب آنجاست و خوبترین روز آنست، روز برگشت هرچه سرور و شادی پس بزرگ ترین عید آن روز است.

 

دعبل خزاعی، آن شاعر فدایی اهل بیت، در حضور حضرت رضا علیه السلام ضمن قصیده تائیّه، چنین خواند:

 

فَلَوْ لَا الَّذِي أَرْجُوهُ فِي الْيَوْمِ أَوْ غَدٍ
تَقَــطَّــعَ نَـفْسِـي أَثَــرَهُــمْ حَسَـرَات

پس آنچه من امیدوارم آن را که امروز یا فردا واقع شود، اگر نبود ، از پی ایشان به جهت حسرت ها، جان من پاره پاره می شد

 

خُـــرُوجُ إِمَـــامٍ لَا مَحَـــالَــــةَ خَـــارِجٌ
يَقُــومُ عَلَــى اسْــمِ اللَّهِ وَ الْبَــرَكَاتِ

امیدم بیرون آمدن امامی است که بیرون می آید و به امامت قیام می نماید ، به نام خدا و با برکت های بسیار

يُـمَـيِّـــزُ فِيـنَــا كُـــلَّ حَـــقٍّ وَ بَــاطِلٍ
وَ يُجْزِي عَلَــى النَّعْمَــاءِ وَ النَّقِمَــاتِ


هر حق و باطلی را در میان ما و ظاهر گرداند و مشخص می کند. و مردم را بر نعمت ها و نقمت ها جزا می دهد

فَيَـــــا رَبِّ عَجِّــلْ مَا أُؤَمِّـــلُ فِيهِـــمْ
لِأَشْفِي نَفْسِي مِنْ أَسَى الْمَحَنَاتِ


اگر پروردگارم به آن دولت، عمرم را نزدیک گرداند و وقت وفات من را تاخیر اندازد ، خاطر خود را با آن شفا می دهم

شَفَيْتُ وَ لَمْ أَتْرُكْ لِنَفْسِــي غُصَّـةً
وَ رَوَّيْـتُ مِنْهُــمْ مُنْصُــلِي وَ قَنَـاتِي


برای نفس خود غصه و اندوهی نمی گذارم و از خون ایشان شمشیر و نیزه خود را سیراب می گردانم

فَيَا نَفْسُ طِيبِي ثُمَّ يَا نَفْسُ فَابْشَرِي
فَــغَــيْـــرُ بَعِيــــدٍ كُـــلُّ مَــــا هُــــوَ آتٍ


پس ای جان، خوش باش! پس ای نفس، شاد باش! دور نیست هرچه آمدنی است

وَ لَا تَجْـزَعِـي مِنْ مُــدَّةِ الْجَــوْرِ إِنَّنِـي
أَرَى قُـــوَّتِـــي قَــــدْ آذَنَـــتْ بِثَـبَــــاتٍ


از طول مدت جور مخالفان جزع مکن که من می بینم قوّت خود را که نشان می دهد و ثابت و باقی است


(شرح دعبل خزاعی از علامه مجلسی/ 75 & ndash; 71)

 

اینک برگرد و بنگر! و به خود بنگر! تو چقدر آن لحظه را دوست داری؟ چقدر منتظر آن روزی؟ آن روزی که یار و همه یارانش در انتظار آنند. روز برگشت شادی بزرگ یعنی روز عید حقیقی.

آن روزی که خداوند می فرماید:

يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم (الروم 4و5)
آن روز مومنین شاد میشوند * خدای هرکه را خواهد به یاری خود یاوری میکند و او عزیز رحیم است

و حضرت صادق علیه السلام می فرمایند:

«عِنْدَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَام‏ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصر الله» (المهدی فی القرآن/147)
هنگام قیام قائم علیه السلام است که مومنین به یاری خدای شاد میشوند



پس بیایید امروز را عید بگیریم.

                                برگردیم

                                      و به سهم خود کاری کنیم که شاید آن عید بزرگ بیاید

 کاری کنیم که شاید آن عزیز برخیزد و بهار سفر کرده برگردد.

حال که همه چیزمان در گرو محبت داشتنمان به اوست، بیایید دل به او بسپاریم و همراهی او کنیم و دیگران را نیز چنین کنیم. شاید چونان جدش امیرالمؤمنین هجوم جمعیت به درگاهش او را به آمدن وادارد و او را بخوانیم شاید چونان پدرش سیدالشهداء به سوی کوفه قدم رنجه فرماید. ولی نباد که ما چون کوفیان باشیم!

 

بیایید برگردیم شاید او نیز برگردد.

و اینک اگر تا اینجا تا پشت در خانه آن عزیز آمده ای بیا دیگر برنگردیم و کوبه در را بکوبیم.
این در به سمت سوی همه ملأ اعلی گشوده می شود و به همه بهشت برین.
گفته اند که کوبه های در بهشت به هنگام کوبیدن، نوای یا علی سر می دهند.
بیایید کوبه در را بگیریم و اگر او نوای یا علی سر نداد ما سر دهیم:

یا علی یا علی یا علی...


مگر جز اینست که این ماه ماه علی بود. بیایید ما نیز با زمان همسو شویم.
شاید نه به خاطر ما که به خاطر جدش و غربت و مظلومیت و دردهای دل وی آید و در گشاید، مشکل را شنیده و غم دل زداید.

بیایید کوبه در را بکوبیم و اگر مولی به سر ناز باشد ما نیاز کنیم
زبان به نیاز باز کنیم که:

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چــو یــار نـــاز نـمایــد شـمـــا نیـاز کـنیـد

ما نیاز کنیم برای زاده ی زهرا سلام الله علیها و عرض کنیم:

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجـا رویــم، بـفرمـا، از ایـن جـناب، کجــا؟

اگر چه:

دیـــدن روی تــو را دیــده جــان بیـن بـایــد
این کجا مرتبه چشم جهان بین من است

ولی:

تو تا به روی من – ای نور دیده!- در بستی
دگر جهـان در شـادی به روی من نگشـاید

خیــال روی تــوام دیــده می کنــد پـر خون
هـوای زلــف توام عــمر مـی دهــد بـر بــاد

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

همه نظرها (۰)

 
هیچ کس هنوز نظری ارسال نکرده

مطالب مشابه

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید